دست نوشته2



 

دیروز عروسیش بود. عشقمو میگم....

 

نمیدونی چه حالی داشتم وقتی خنده رو صورتم بود و از درون داغون بودم.

 

 فقط دنبال یه گوشه می گشتم که کسی نبینه دارم گریه میکنم.....

 

چند بار چشم تو چشم شدیم.

 

وقتی نگاهمون به هم گره می خورد بیشتر می خندید.

 

اخه لا مذهب ( لا مصب) بگو به چی میخندی؟!

 

 به  اشکای من. به دل سوخته ی من یا به قلب شکستم؟؟؟؟

 

برو...

 

با تمام نا مردیات و دوروغات بخشیدمت.... 

بخند،از ته دل بخند،من به درک، تو شاد باشی برام کافیه

تمام زندگیم عشق جدیدت مبارک

 

(خودم نوشتم)



نظرات شما عزیزان:

Ali
ساعت23:56---29 شهريور 1391
سلام خسته نباشی...............
پاسخ: ممنون علی جان


hamid
ساعت20:23---26 شهريور 1391
سلام خانومی من دوباره اومدم مطالبت خیلی بهتر شده مرسی عزیزم بیا بازم سر بزن راستی بگو با چه اسمی لینکت کنم
پاسخ: ممنون


مهیارم
ساعت1:18---26 شهريور 1391
دلم خیلی گرفت درکت مکنم میدونی اگه مشکلی داری تواین روزابهم بگو بنی آدم اعضای یک دیگرنپاسخ: ممنون از ابراز همدردیت هیچ کس تو این دنیا نیست که مشکل نداشته باشه گاهی وقتا انسان نیاز به همدردی داره باید خودشو خالی کنه ولی ارزش انسان به حرف های نگفته تو دلشه هر چی کم تر حرف دلمون رو به هم بگیم موفق تر و اسوده تریم اگر ارامش واقعی میخوای تا زمانی که یار تو پیدا نکردی فقط با خدا دردو دل کن و بعد از اون که هم درد تنهاییاتو پیدا کردی علاوه بر خدا با اون هم دردو دل کن. اینجوری اروم ترین فرد رو زمین میشی. موفق باشی دوست عزیز

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:5 نويسنده mobina |